شترمرغ چموش

شترمرغ چموش

شترمرغ چموش

شترمرغ چموش

شعر در مورد ادب و مودب بودن

شعر در مورد ادب

شعر در مورد ادب,شعر در مورد ادب و تواضع,شعر در مورد ادبیات بومی,شعر در مورد ادبیات بومی ایران,شعر در مورد ادبیات,شعر در مورد ادبیات فارسی,شعر در مورد ادبیات بومی,شعر در مورد ادبیات ایران,شعر در مورد ادب و تربیت,شعر در مورد ادبیات بومی شیراز,شعر کودکانه در مورد ادب و تواضع,شعر درباره ادب و تواضع,شعر کودکانه درباره ادب و تواضع,شعری در مورد ادب و تواضع,شعر کوتاه در مورد ادب و تواضع,یک شعر در مورد ادب و تواضع,شعر و داستان در مورد ادب و تواضع,شعری درباره ادب و تواضع,شعر درمورد ادب تواضع,شعر در مورد ادبیات بومی اصفهان,شعر در مورد ادبیات بومی تبریز,شعر در مورد ادبیات بومی مازندران,شعر در مورد ادبیات بومی از فردوسی,شعر در مورد ادبیات بومی بوشهر,شعر در مورد ادبیات بومی گیلان,شعر در مورد ادبیات بومی اذربایجان غربی,شعر درباره ادبیات بومی ایران,شعری درباره ادبیات بومی ایران,شعری درباره ی ادبیات بومی ایران,شعری در مورد ادبیات بومی ایران,شعر کوتاه در مورد ادبیات بومی ایران,شعر هایی در مورد ادبیات بومی ایران,شعری کوتاه در مورد ادبیات بومی ایران,شعری کوتاه درباره ادبیات بومی ایران,شعری در مورد ادبیات فارسی,شعر درباره ادبیات فارسی,شعری در باره ادبیات فارسی,یک شعر در مورد ادبیات فارسی,شعر فردوسی در مورد ادبیات فارسی,شعر فارسی در مورد ادبیات بومی,شعر کوتاه درباره ادبیات فارسی,شعری در مورد ادبیات بومی,شعر درباره ادبیات بومی,شعر ادبی در مورد ایران,شعری در مورد ادبیات ایران,شعر در باره ادبیات ایران,شعری در باره ادبیات بومی ایران,شعری درباره ادبیات ایران,شعر در مورد ادب و احترام,شعری در مورد ادب و احترام,شعری در مورد ادب وتربیت,شعر درباره ادبیات بومی شیراز,شعری درباره ادبیات بومی شیراز

شعر در مورد ادب

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ادب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

از خدا خواهیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش در همه آفاق زد

شعر در مورد ادب

از ادب پرنور گشته‌ست این فلک

وز ادب معصوم و پاک آمد ملک

بد ز گستاخی کسوف آفتاب

شد عزازیلی ز جرات رد باب

شعر در مورد ادب و تواضع

با ادب باش که تکلیف جوانان ادب است

فرق  مابین بنی آدم وحیوان  ادب است

شعر در مورد ادبیات بومی

راحتِ روح زنان،زینت مردان ادب است

باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است

شعر در مورد ادبیات بومی ایران

باادب باش که اندرهمه جا یابی راه

در قیامت نشود روی سفید تو سیاه

همچویوسف به سرتخت برآیی ازچاه

باادب باش که سرمایه ی خوبان ادب است

شعر در مورد ادبیات

آیه آیه همه  جا سوره ی قرآب ادب است

گرتو خواهی که دلت دردوجهان شادشود

هه کس از سخنت خرم و دل شاد  شود

خاطرت یک سره از رنج و غم آزاد شود

شعر در مورد ادبیات فارسی

باادب باش که سرمشق جوانان ادب است

آیه آیه همه جا  سوره ی قرآب ادب است

بی ادب میشود از فیض الهی  محروم

خویش رامیکندازجهل و شقاوت معدوم

شعر در مورد ادبیات ایران

از احادیث و روایات به ما شد  معلوم

شرف و منزلت مرد سخندان ادب است

آیه آیه همه جاسوره ی قرآن ادب است

گشت ازعلم وادب،مذهب اسلام ، عیان

شعر در مورد ادب و تربیت

شرح این مسئله امروز نگنجد به بیان

«خوش بودگرمحک تجربه آیدبه میان »

محک خالص کافر ز مسلمان ادب است

آیه آیه همه جاسوره ی قرآن ادب است

شعر در مورد ادبیات بومی شیراز

بی‌ادب محروم گشت از لطف رب

بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد

بلکه آتش در همه آفاق زد

مائده از آسمان در می‌رسید

شعر کودکانه در مورد ادب و تواضع

بی‌شری و بیع و بی‌گفت و شنید

درمیان قوم موسی چند کس

بی‌ادب گفتند کو سیر و عدس

منقطع شد خوان و نان از آسمان

شعر درباره ادب و تواضع

ماند رنج زرع و بیل و داس‌مان

باز عیسی چون شفاعت کرد حق

خوان فرستاد و غنیمت بر طبق

مائده از آسمان شد عائده

چون که گفت انزل علینا مائده

باز گستاخان ادب بگذاشتند

چون گدایان زله‌ها برداشتند

شعر کودکانه درباره ادب و تواضع

از ستمگر چه ممکن است ادب

شعله را بجیب پا بهواست

شعری در مورد ادب و تواضع

حافظ به ادب باش که واخواست نباشد

گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد

شعر کوتاه در مورد ادب و تواضع

در حقایق و گنجینه ادب قفل است

 کلید فتح به کنج فنا توانی یافت

یک شعر در مورد ادب و تواضع

باریابی چو بخاک در صاحب نظران

چین دامان ادب کن خط پیشانی را

شعر و داستان در مورد ادب و تواضع

از بی ادبی کسی به جائی نرسید

درّیست ادب به هر گدائی نرسید

شعری درباره ادب و تواضع

با چنین در ماندگی ، از ماه و پروین بگذریم

گر که ما را باشد از فضل و ادب ، بال و پری

شعر درمورد ادب تواضع

بی ادب گفتن سخن با خاص حق

دل بمیراند سیه دارد ورق

شعر در مورد ادبیات بومی اصفهان

مورد قهر و خانه بر بادم

رفته علم و ادب هم از یادم

شعر در مورد ادبیات بومی تبریز

به ادب دیده ام عبارتشان
نشدم بی ادب به غارتشان
ادب داشتم دولتم برنداشت
ادب کاشکی کم طلب کردمی
ادب آئین نیک مردان است
بی ادب بر مثال حیوان است
چو باشی با ادب یابی معانی
چو باشی بی ادب زو باز مانی
عقل درآمد که طلب کردمش
ترک ادب بود ادب کردمش
بایدت اول ادب اندوختن
پس دگران را ادب آموختن
روی وضو شسته بآب ادب
طاعت او سلسله تاب ادب
ادب به کز ادب یابد سعادت
که دایم بی ادب بیند شقاوت
خامش کن ای برادر فضل و ادب رها کن
تا تو ادب بخواندی در تو ادب ندیدم
ادب پیرایه ی نادان و داناست
خوش آن کو از ادب خود را بیاراست
خسرو، ادب چه جویی، از چشم مست شوخش؟
هندو چو مست باشد، از وی ادب نیاید
خسرو ندیده بود ادب روزگار هیچ
اینک ز حادثات جهانش ادب رسید
تا زنده ای، برو، ادب آموز بهر نام
کین نفس آدمی به ادب نامور شود
گر کند بر تو بی ادب انکار
تو بکوش و ادب نگه میدار
ور زانکه باز رای ادب کردنی بود
نیمی مرا ادب کن و نیمی شراب را
عصای کلیم ار به دستم بدی
به چوبش ادب را ادب کردمی
بس که قفای آسمان خوردم و یافتم ادب
تا ادب اذ السما کوفت قفای آسمان
مرد سخن را ازو نواختن و بر
مرد ادب را ازو وظیفه دیوان
این چنین جلف و بی ادب زانی
که تو تازی ادب همی خوانی
ای نیاموخته ادب ز ایوان
ادب آموز زین پس از ملوان
باادب مرد سرخ رو گردد
بی ادب چون سگان کو گردد
با ادب شربت زلال خورد
بی ادب سخت گوشمال خورد
ادب از بی ادب آموز که لقمان گوید
از عمل سوخته عکس العملی ساخته ام
شوخی طفل یکی صد شود از رو دادن
ادب بی ادبان را به ادب باید کرد
صائب به ادب باش که گردون ز حوادث
صد دست برآورده برای ادب تو
گشت از ترک ادب هر بی حیایی کامیاب
من درین محفل ادب آموختم بی فایده
زبان بگشاد و گفت ای بی ادب مرد
ترا امشب بدین سگ حق ادب کرد
چو باشی با ادب یابی معانی
چو باشی بی ادب زو باز مانی
ادب آمد درین ره اصل هر کار
همی گویم ادب زنهار زنهار
ادب را دوست دار و با ادب باش
بقدر خویش دائم در طلب باش
ادب چیزیست بیرون از دل و جان
ادب مر دوستدار سر جانان
ادب چیزیست بیرون از دل و جان
ادب مر دوستدار سر جانان
ادب همه ملکان خصم را بحرب کنند
بزر سرخ کنی خصم خویش را تو ادب
پشت اهل ادبست او و خریدار ادب
زین همی تیز شود اهل ادب را بازار
اهل ادب را به خانه برد و وطن داد
علم و ادب را فزودقیمت و مقدار
ادب عزیز ازو گشت ورنه پشت ادب
شکسته بودو رخ لاله گونش گشته چو کاه
نام نیکو و جمال و شرف و علم و ادب
بادبیری بتو کردند دبیران تسلیم
دیوان ادب فرد کرم دفتر دانش
اکسیر خرد جوهر جان عنصر فرهنگ
باز گستاخان ادب بگذاشتند
چون گدایان زله ها برداشتند
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.